میگن اون روز، آفتاب نرم فلورانس از لای پنجرهی کارگاه میتابید.
داوینچی ساعتها روبهروی لیزا دل جوکوندو نشسته بود، بیآنکه حتی قلممو را به بوم برساند.
فقط نگاهش میکرد.
به لبخند محوی که انگار نیمقدم مانده تا راز بزرگ قرنها را لو بدهد.
او نمیخواست فقط چهرهاش را بکشد، میخواست روحش را ثبت کند.
حسی میان شک، آرامش، جذبه… چیزی که هر بینندهای را مکث میدهد.
و حالا، سالها بعد، یک نسخهی کوچک از آن حس جاودانه
آمده تا روی میز شما بنشیند…
و در سکوت، رازهای خانهاتان را تماشا کند.
📍مونا لیزای کوچک ما، فقط یک مجسمه نیست؛
یه تکه تاریخ تو قاب زندگی شماست.
ارتفاع حدودا ١۵ سانت
جنس پلی استر